۴ اسفند ۱۴۰۳ - ۱۶:۱۶
توصیه‌های عبادی و سیاسی «سید مقاومت» به بانوی لبنانی چه بود؟/ زینب وار راه شهید نصرالله را ادامه می دهیم

فاطمه حجازی معلم شهید هادی نصرالله و فعال رسانه‌ای گفت: در دیداری که با سید مقاومت داشتیم سید حسن نصرالله به ما گفت که نجات سیاسی شما در پیوند با ولی فقیه، که در مقام معظم رهبری متجلی است، نهفته است.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی اهل‌بیت(ع) ـ ابنا ـ حال و هوای مردم لبنان بعد از شهادت سید حسن نصرالله دبیر کل حزب الله لبنان آمیخته با غم و اندوه و احساس تکلیف برای ادامه راه این سید بزرگوار است. لبنانی ها در داخل و خارج از کشورشان با وجود غم عمیقی که در فراق سید مقاومت دارند خود را مسئول و مکلف به ادامه راه او می دانند.

فاطمه حجازی بانوی لبنانی و سردبیر خبر شبکه جهانی الکوثر و معلم شهید هادی نصرالله در گفت‌وگو با خبرگزاری ابنا به بیان خاطراتی از دیدار با شهید سید حسن نصرالله و توصیه های ایشان و پایبندی به عهد و پیمان با سید مقاومت پرداخت.

این بانوی لبنانی در دبیرستان مصطفی واقع در منطقه حاره در ضاحیه جنوبی بیروت، معلم شهید هادی نصرالله بودند و سال ها پیش زمانی که در لبنان زندگی می‌کردند، در قالب یک گروه نه نفره متشکل از معلمان و آموزگاران تربیتی به دیدار سید مقاومت رفته و توصیه‌های ایشان را شنیده و همواره در زندگی نصب العین خود قرار داده است.

توصیه‌های عبادی و سیاسی «سید مقاومت» به بانوی لبنانی چه بود؟/ زینب وار راه شهید نصرالله را ادامه می دهیم

ابنا: ضمن تسلیت و تبریک در آستانه تشییع شهید سید حسن نصرالله دبیر کل سابق حزب الله لبنان از شما می خواهیم که از خاطره دیدار با سید مقاومت و مطالبی که بین شما و ایشان رد و بدل شد و توصیه‌های سید مقاومت توضیح دهید.

ما نه نفر بودیم که در حوزه تربیتی و آموزشی در  لبنان فعالیت می‌کردیم، برای ما دیداری ویژه با جناب سید ترتیب داده بودند. و ما بعد از مدتی به محل تعیین‌شده رسیدیم و  در یک اتاق معمولی و ساده نشستیم. سید نیز با ما نشست، لبخند دلنشینش از شدت اضطراب در موقعیتی که بودیم کاست، چرا که وقتی سید را از این حد نزدیک می‌بینی، عظمت و هیبت او را به خوبی احساس می‌کنی. ایشان بسیار بزرگوار بود و  با وجود تمام مشغله‌هایش، حدود یک ساعت از وقت خود را به ما اختصاص داد و  به ما خوش‌آمد گفت و سخنانش را با مقدمه‌ای آغاز کرد.

توصیه های سیاسی و عبادی سید مقاومت به معلمان لبنانی

سید به ما گفت: «شما را به سه توصیه سفارش می‌کنم.» و با توصیه اول شروع کرد. توصیه‌ای که درباره نماز اول وقت همراه  با خشوع بود. او می‌دانست که همه ما نماز می‌خوانیم، اما توصیه نکرد که فقط نماز بخوانیم، بلکه سفارش کرد که نمازمان را در اول وقت و با خشوع به‌جا آوریم. درباره آیت الله بهجت سخن گفت و داستانی از امام خمینی(ره) برایمان نقل کرد؛ اینکه او پس از بیش از سی سال مداومت بر نماز شب، یک شب خواب می‌ماند و نتوانستند نماز شب بخوانند و به همین دلیل  امام گریسته بودند. همچنین درباره سید محمدباقر صدر برایمان گفت که پیش از نماز، چند دقیقه روی سجاده‌اش به تفکر می‌نشست، و وقتی از ایشان پرسیدند چرا این کار را انجام می دهند، پاسخ داد: «زیرا با خدا عهد کرده‌ام که همیشه با خشوع نماز بخوانم.» سید از فواید نماز در اول وقت در دنیا و آخرت سخن گفت.»

روش سخن‌گفتنش، مانند همیشه، ساده بود و مستقیم بر دل و جان ما می‌نشست. ما با اشتیاق به سخنان سید گوش می‌دادیم،  توصیه اول او توصیه‌ای عبادی بود؛ نماز که ستون دین است. سپس به توصیه دوم پرداخت که توصیه‌ای سیاسی بود. ایشان در باره ستون دین در سیاست و  ارتباط و پیوند عمیق با جمهوری اسلامی، به خط امام خمینی(ره)، به ولایت فقیه و به رهبر انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای  توصیه کردند  و  بر این موضوع تأکید کرد و گفت: «نجات سیاسی شما در پیوند با ولی فقیه، که در مقام معظم رهبری متجلی است، نهفته است.» او با عشق و شوقی وصف‌ناپذیر از رهبر انقلاب سخن می‌گفت و بیان کرد: یقین دارم مقام معظم رهبری با صاحب‌الزمان(عج) ارتباط دارد و  در این باره نمی‌توانم بیشتر سخن بگویم، مرا ببخشید.»

اما توصیه سوم را نمی‌توانم بیان کنم... توصیه‌ای بود که به ما و کار ما مربوط می‌شد.

در واقع شهید سید حسن نصرالله ما را به یک توصیه عبادی و یک توصیه سیاسی سفارش کرد. گویی می‌خواست بگوید: همان‌طور که نماز ستون دین است، ارتباط با ولی فقیه نیز ستون سیاست است.

او ما را سفارش می‌کرد که به توصیه‌هایش پایبند باشیم و آن‌ها را به همه شاگردان، دانش‌آموزان، معلمان و مردم منتقل کنیم و ما را توصیه می‌کرد که بر این موضوعات در آموزش دیگران تمرکز کنیم.

سفارش سید نصرالله برای حفظ رابطه با انقلاب اسلامی و ولایت فقیه

بله، سید همیشه ما را به ایران، خط امام خمینی(ره) و ولایت فقیه که در رهبر انقلاب متجلی است، پیوند می‌داد و در همه مناسبت‌ها و سخنرانی‌ها درباره آن‌ها سخن می‌گفت. به همین دلیل است که این پیوند و ارتباط عمیق بین مقاومت در لبنان، محیط مقاومت در لبنان و ایران و رهبر وجود دارد. سید ما را این‌گونه تربیت کرد و آموزش داد.

ابنا: شما در یکی از سخنرانی های تاریخی شهید سید حسن نصرالله در سایه تهدیدات رژیم صهیونیستی مبنی بر ترور سید حتی اگر میلیون ها انسان کشته شوند حضور داشتید لطفا از تجربه دیدار خود در آن مراسم  در ضاحیه جنوبی بیروت بگویید.

همان‌طور که هر سال در دهم محرم‌الحرام عادت داریم، نماز صبح را می‌خوانیم، لباس سیاه می‌پوشیم و به مراسم روز عاشورا می‌رویم .در روز عاشورا در لبنان ابتدا به مقتل خوانی حسینی گوش می‌دهیم و بسیار  اشک‌ می ریزیم و پس از پایان مقتل خوانی، در راهپیمایی باشکوه و عظیمی شرکت می‌کنیم که معمولاً با سخنرانی سید حسن نصرالله به پایان می‌رسید. ما در آن روز  با اشتیاق به سخنان سید گوش می‌دهیم و هر سال از اعماق وجودمان ندای «لبیک یا حسین» سر می‌دهیم...  و شعار ما «هیهات منا الذلة» است.

همان‌طور که می‌دانید، پس از جنگ تموز یا جنگ ۳۳ روزه، سید حسن نصرالله به دلیل تدابیر شدید امنیتی و تهدیدات صهیونیستی که تهدید کرده بود او را حتما ترور خواهند کرد حتی اگر در میان جمعیت میلیونی باشد،  از این رو سید از طریق  صفحه‌ی نمایش برای ما سخنرانی می‌کرد.

آن روز من در اتوبان شهید سید هادی نصرالله ایستاده بودم و جمعیت بسیار گسترده بود و به‌دلیل ازدحام، قادر به حرکت نبودم. ناگهان احساس کردم اتفاقی افتاده است، مردم به‌شدت به جنب‌وجوش درآمدند و فریادها و شعارهایی از هر سو بلند شد: «لبیک یا نصرالله! یا الله، یا الله، نصرالله را برای ما حفظ کن»

نگاهی به اطرافم کردم  تا ببینم چه اتفاقی  افتاده است... چرا این‌گونه قیامتی به پا شده؟! دیدم که سید نصرالله در مقابل ما ایستاده است... بله، خودِ او بود! با وجود خطرات و تهدیدات، برای چند دقیقه در میان ما ظاهر شد و همراه با جمعیت قدم برداشت. مانند دیگران، من هم تکبیر گفتم و شعار سر دادم. در آن لحظه، احساس کردم در کربلا هستم و امام حسین (ع) در مقابلم ایستاده است، بله، امروز دهم محرم است و حسینِ زمانه‌ی ما در برابر ما حضور دارد... من، مانند بسیاری دیگر، او را حسین این عصر حس کردم.آن روز با شکوه را هرگز فراموش نمی کنم. البته من خاطرات زیادی دارم، اما زمان اجازه نمی‌دهد که همه را بازگو کنم، و فعلاً به همین مقدار بسنده می‌کنم.

ابنا: می خواهم در خصوص نحوه دریافت خبر شهادت سید حسن نصرالله صحبت کنید و اینکه از زمان عملیات تروریستی پیجرها تا شهادت فرماندهان و بالاخره شهادت سید چه اتفاقاتی رخ داد؟

 زمانی که جنایت پیجر رخ  داد و نمی خواهم الان در این خصوص  صحبت کنم، پس از آن تعدادی از  فرماندهان حزب الله به شهادت رسیدند. در روز دهم، دقیقاً همان روز، من در محل کارم بودم، از عصر روز قبل نخوابیده بودم از روز گذشته بعد از ظهر در حال دعا و تضرع بودیم... چراکه دشمن صهیونیستی، چند تُن‌ بمب بر مقر سید در حارة حریک در ضاحیه فرو ریخته بود.،  می‌گفتند این بمب‌ها آمریکایی و نفوذکننده در استحکامات است. اما من مطمئن بودم که سید آسیبی ندیده است. پس از شهادت فرماندهان، امکان نداشت که در ضاحیه بماند، قطعاً آنجا را ترک کرده بود و محال بود که بماند و پیش خودم فکر می کردم که  قطعاً سید  در جایی امنی است.

سید عزیزترین دارایی ما بود... او پدر ما بود، روح ما، رهبر ما

در محل کار بودم و  از زمان وقوع جنایت پیجر لباس سیاه به تن داشتم و عزادار بودم. کمی پیش از ساعت دوازده به وقت تهران، روز شنبه بود، خبر رسید که سید به شهادت رسیده است. در اتاق کارم بودم، در طبقه‌ای پر از کارکنانی از ملیت‌های مختلف هستند با شنیدن این خبر ناگهان فریاد زدم، شیون کردم، بر سر و سینه زدم... بله، برای اولین بار در زندگی‌ام بر سر زدم.

بسیار برای عزیزانی بزرگ گریسته بودم، اما این بار فرق داشت. جیغ کشیدم، فرو ریختم. از روز قبلش ، از لحظه‌ای که شنیدم مقر سید را بمباران کردند، نه آب خورده بودم و نه غذا.

نمی‌دانم چه گفتم،  درست به یاد ندارم که چه کردم. همکارانم با تمام تلاش سعی در آرام کردنم داشتند، اما بی‌فایده بود... آن‌ها بسیار مهربان بودند، و خودشان هم بسیار غمگین بودند. سه ساعت پیش از پایان شیفتم، همکارانم من را  به سمت ماشین بردند  و سالم به خانه رساندند. به خانه که رسیدم، نماز خواندم و به زمین افتادم... چیزی نمی‌خواستم جز گریه کردن.

پس از حدود دو ساعت و نیم، خبر قطعی شهادت سید اعلام شد. بسیاری از آشنایانم باور نمی‌کردند. نمی‌خواستند باور کنند که سید به شهادت رسیده است، سید نمی‌تواند شهید شود، امکان ندارد که از میان ما برود. او عزیزترین دارایی ما بود... او پدر ما بود، روح ما، رهبر ما.  اما من باور کردم... بله... زیرا اگر او شهید نشده بود،  مقام معظم رهبری این  خبر را اعلام نمی‌کرد.

در آن لحظه‌ی سخت فهمیدم کربلا یعنی چه و عاشورا چه مفهومی دارد. فهمیدم زینب، قهرمان کربلا چه معنایی دارد. فکر می‌کردم این چیزها را می دانم ، اما تازه آن روز، و فقط آن روز، فهمیدم زینب کیست، امروز، حسین بار دیگر به شهادت رسیده است.گریه کردم... در هم شکستم.

ابنا: بعد از شهادت سید حسن نصرالله و با توجه به توصیه هایی که از ایشان شنیده بودید تصمیم گرفتید چگونه راه او را ادمه دهید.

 تا روز بعد از اعلام خبر شهادت سید ناراحت بودم، اما  ناگهان فکری به ذهنم رسید، و از خود پرسیدم مگر سید حسین زمانه‌ی ما نیست؟ پس ما باید زینب(سلام الله علیها)  باشیم. زینب فرو نپاشید... زینب مسیر را ادامه داد. از جایم برخاستم... به یکی از بیمارستان‌های تهران رفتم، کنار مجروحان و جانبازان عملیات تروریستی پیجر، کنار قهرمانانی که همچون اباالفضل(علیه‌السلام) ایستادگی کردند، رفتم.

جانبازان پیجر بعد از شهادت سید به من دلگرمی و روحیه دادند

فقط در کنار آنها بود که می‌توانستم قوی بمانم. از آن‌ها روحیه بگیرم. این قهرمانان صبور، به من صبر می‌آموختند. به آنجا رسیدم... همه غمگین بودند... آن‌ها مثل روز جمعه نبودند. قلب‌ها شکسته بود، لب‌ها ذکر حسین (ع) را زمزمه می‌کردند در همین حال و هوا بودیم که ناگهان تکبیر بلند شد، نگاه کردم که به کجا گوش سپرده‌اند به خبر عملیات وعده صادق۲ ، ایران تل‌آویو را هدف قرار داده بود ... ایران این رژیم غاصب را درهم کوبید و همه الله اکبر می گفتند. با اینکه در اندوه بودیم، اما خوشحال شدیم شکر خدا را به جا آوردیم و  آرام شدیم.

ابنا: پیام شما به عنوان یک بانوی لبنانی بعد از شهادت سید مقاومت به دشمن صهیونیستی چیست؟

می خواهم در شامگاه تشییع سید مقاومت بگویم؛ گمان کردند که با کشتن سید، از او خلاص خواهند شد... اما سید چیزی را ناگفته نگذاشت، هر آنچه را که باید، به ما می گفت را بیان کرد  و به ما آموخت. سخنان زیبایش که از اخلاصش سرچشمه می‌گرفت، در دل‌ها می‌نشست و در آن‌ها ماندگار می‌شد، هرگز فراموش نمی‌شود.

بله، دشمن  از خیلی وقت پیش قصد ترور او را داشت و با تاخیر  زیادی سرانجام او را ترور کردند  دشمن کینه و انتقام خود را با ۸۴ تُن بمب و مواد منفجره بر ساختمانی که در آنجا  سید حضور داشت فرو ریخت تا به خیال خود، برای همیشه از او خلاص شوند... اما در محاسباتشان دچار اشتباه بزرگی شدند، اشتباهی بسیار عظیم. سپاس خداوند را که دشمنان ما را از میان احمق‌ها قرار داده است.

زیرا سید پس از شهادتش، بیشتر آنان را خواهد ترساند، او در درون ما زنده است، در وجدان ما و ما عاشقان اوییم... او محورِ محور مقاومت است، همان‌گونه که نتانیاهو، دشمن احمق و جنایتکارش، گفت: نه، سید نخواهد مرد. راه او باقی خواهد ماند... اندیشه‌اش ماندگار است و مسیرش ادامه دارد.

سید پیش از شهادتش در یک سخنرانی با ما وداع کرد و گفت: «به امید دیدار پیروزی خون بر شمشیر ، به امید  دیدار  در شهادت...». در آن لحظه نفهمیدیم که ایشان با ما خدا حافظی می کند ، چون هرگز تصور نمی‌کردیم روزی بدون سید زندگی کنیم.

سید فرمانده‌ای استراتژیک، تاریخی و استثنایی بود، او نماد جهاد در برابر استکبار جهانی در زمان ماست... او حسینِ عصر ماست و همان‌گونه که هرگز حسین را تنها نگذاشتیم و هر روز عاشوراست و هر سرزمینی کربلاست، پس همواره خواهیم گفت و تکرار خواهیم کرد؛ ای سید ما، ای محبوب ما، ای پدر ما، ای روح ما، ای قلب ما، ای گران‌بهاترین دارایی ما بر عهد خود باقی خواهیم ماند.

گفت و گو از وجیهه سادات حسینی

.................

پایان پیام

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha