دهانت کاملا خشکیده‌ است و نَفَسَت حلق و حنجره‌ات را سمباده می‌کشد. اما آب از تو تشنه تر و خسته تر است!

۱۶ بهمن ۱۴۰۳ - ۰۲:۲۶
آب تشنه لب‌های توست!

خبرگزاری اهل‌بیت(ع) ابنا:

دستم را سایبان کرده‌ام بالای ابروان، آرش نگاهم را چلّه به چلّه می‌کنم و تا دورترین توانم پرتاب می‌کنم تا روز جانبازی‌ات را ببینم!
 صدای شئون کودکان همه جا را پر کرده و مشک در دستان توست و نگاهت به کودکانی است که  پیراهن ‌ها را بالازده‌اند و شکم‌ها گذاشته‌اند روی تِوَهُم رطوبت و لب‌هایی که پژمرده جرعه‌آبی‌اند!
تو را می‌بینم که میان یک فرات آب رفته‌ای،
دلم خوش می‌شود!
دهانت کاملا خشکیده‌ است و نَفَسَت حلق و حنجره‌ات را سمباده می‌کشد. اما آب از تو تشنه تر و خسته تر است!  
آن‌قدر خسته که دلم می‌خواهد جرعه‌ای  بنوشد!
آب به خود می بالد،  موج می‌زند و جرعه‌هایش را در موج‌های کوچک تعارف می‌کند .
تو دست در میان آن آب زده و یک مشت آب جدا کرده مقابل صورت آورده ، آب به شدت تشنه لب‌های توست!
عکس خود را در آب‌های کف دست می‌بیند و از لب‌های خشکیده‌اش، لبان ترک خورده کودکان خیام برایش زنده می‌شود ، اینک آب را روی آب می‌ریزد و رود سر به صخره می‌زند و مویه سر می‌دهد!
مشک قهوه‌ای رنگی در دست تو پر از آب ، اما هنوز دلم شور ‌می‌زند و چشم از او بر نمی‌دارم و  به تماشایش  نشسته‌ام!
روبهان دور قهرمان را گرفته‌اند و اینک قهرمان در حال مبارزه است.
دارد با دست چپ شمشیر می‌زند ، روی دلشوره‌هایم را با برگ شقایق تحسین  می‌پوشانم،
قهرمان ذوالیمینین  است!
بی‌شمشیر شده است!
همه گل‌های لاله پژمرده و زانوی غم در بغل گرفته‌اند!
صحنه را درست نمی‌توانم ببینم ، سرم را به زیر می‌اندازم، اما دلم مثل سیر و سرکه می جوشد سعی می‌کنم ابروان را محکم به هم گره بزنم و مهره‌های نگاهم را وقف می‌کنم تا قهرمان را پیدا کنم.
آه!
از رفرف دو چشم ، خون جاریست و هنوز نفهمیده‌ام چه شده است !
دو مروارید رخشان روی قهوه‌ای خونی مشک می‌درخشد، یک فواره‌ی کوچک دارد روی آن موپریشی می‌کند ، صدای آب ، صدای ریختن آب می آید!
یک گرز گران بالا رفته و در میان انبوه غبار گم شده ، فرق سرم تیر می‌کشد ، چشمانم سیاهی رفته است!
صدای شیهه اسب می‌آید روباه‌ها فرار می‌کنند و خورشید می‌آید نزدیک ماه و متحیر مانده‌ام چون‌که فرموده‌اند:
لَا ٱلشَّمۡسُ یَنۢبَغِی لَهَآ أَن تُدۡرِکَ ٱلۡقَمَرَ
ماه را در آغوش خورشید می‌بینم اما پاره پاره!
صلی الله علیک یا ساقی عطاشا کربلا


 تقدیم به اسطوره‌های صبر و مقاومت، جانبازان سرافراز
      حمید احمدی
    چهارم شعبان ۱۴۴۶

..............................

پایان پیام/ ۲۶۸

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha