به گزارش خبرگزاری اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ نشست «اوصاف و ویژگیهای پیامبر اکرم(ص) در صحیفه سجادیه» با ارائه حجتالاسلام والمسلمین «محمدصادق کفیل» رئیس مرکز تخصصی صحیفه سجادیه و حجتالاسلام والمسلمین «صادق صالحی» مدیر مرکز نشر معارف صحیفه سجادیه در سالن جلسات خبرگزاری ابنا در شهر قم برگزار شد.
در ابتدای این نشست حجتالاسلام والمسلمین «صادق صالحی» اظهار داشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
این اولین نشست با موضوعیت معارف صحیفهی سجادیه در خبرگزاری ابنا است. چون در آستانهی مبعث آقا رسول الله(ص) هستیم بنا شد که نشست ما با عنوان اوصاف و ویژگیهای پیامبر اکرم(ص) در صحیفهی مبارکهی سجادیه باشد. در صحیفه به بحث نبوت خاصه خاتم انبیاء(ص) و در کل اسم پیامبر(ص) اشاره شده است که با ذکر مقدمهای به این مطلب اشاره میکنم.
هنرنمایی که وجود مبارک ولیّ خدا امام سجاد(ع) در صحیفهی سجادیه داشتند چند ویژگی دارد: امام سجاد(ع) بندهها را به زبان دعا توجه میدهد که شما عبد و بنده هستید و در قالب «اللهم» بندگی را برای افراد محقق میکند. دعای دوم صحیفه، صلوات بر پیامبر(ص) و آل پیامبر(ص) و ویژگیهای پیامبر(ص) و دوران زندگی ایشان است.
*دعا اصل بندگی خدا و اظهار فقر است
امام سجاد(ع) با «اللهم» و ذکر خدا در قالب دعا توجه میدهد که ای انسان، اگر میخواهی به تکامل برسی، توجه تو باید به بالا باشد. بعضی سؤال میکنند که چرا امام سجاد(ع) معارف دین را در قالب دعا گفتند؟ خفقان بوده است؟ بله یک علت خفقان است، ولی میخواهیم بگوییم که خود دعا موضوعیت دارد. اینکه ولیّ خدا در قالب دعا معارف را بیان کرده است و دعا انسان را به بالا توجه میدهد. یعنی ای انسان توجه داشته باش که یک خدایی هست که بالا است و تو عبد هستی. انسان در دعا میگوید که خدایا، من ندارم و تو داری. این است که امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «مَوْلَایَ یَا مَوْلَایَ أَنْتَ الْغَنِیُّ وَ أَنَا الْفَقِیرُ». ما در دعا به این توجه میکنیم که خدایا تو دارا هستی، من ندارم و به بالا توجه میکنم. در روایت آمده است: «الدُّعَاءُ مُخُّ الْعِبَادَةِ»؛ دعا اصل بندگی خدا و اظهار فقر است. یعنی خدایا، من نیازمندم و تو بینیازی، من ندارم و تو داری. این علامت بندگی است. زمانی که انسان چیزی را در دعا میخواهد، حضور و توجه او بیشتر است. در دعا نوعاً، حضور قلب و توجه بیشتر است. لذا در روایات آمده است: اگر شما از خدا چیزی میخواهید ابتدا با حمد و ثنا شروع کنید و بر پیامبر(ص) و آل ایشان صلوات بفرستید.
پس اولین مورد لسان دعا است که امام سجاد(ع)، توجه ما را به عالم بالا جلب میکند. دومین مطلب هم توجه به پیامبر(ص) و عظمت ایشان است که اگر تو میخواهی با خدا گره بخوری، در توجه به خدا، واسطهای برای شما وجود دارد و آن واسطه، موجود باعظمتی است که میتوان گفت عظیمترین شاهکار خلقت وجود نورانی خاتم انبیاء محمد مصطفی(ص) است.
دعای دوم با «والحمدلله الذی» شروع شده است، بعضی گفتهاند که این عطف به دعای اول و ادامهی آن است. شروع دعای دوم اینطور است: «کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ بَعْدَ هَذَا التَّحْمِیدِ»، بعد از اینکه آن حمدهای الهی را کردند «فِی الصَّلَاةِ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی مَنَّ عَلیْنَا بِمُحَمَّدٍ نَبِیِّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ»، این بند ما را به بالاترین نعمت توجه میدهد. گفتهاند که «مَنّ» و منّت خداوند دربارۀ نعمتهای سنگین و جسیم، و نعمت ویژه است. خدا به خاطر آب و دانه و نان که منت نمیگذارد، برای یک چیز بسیار باعظمت منت میگذارد، برای آن کسی که تجلی اعظم خودش است. لذا امام سجاد ما را به تجلی اعظم توجه میدهد.
نام پیامبر(ص) مکرر در صحیفه آمده و امام سجاد(ع) دائم صلوات میفرستد، و این صلوات با تکیه بر آل پیامبر(ص) است «اللهم صل علی محمد و آله» و دعا میکند که این را به من بده، و اینطور و آنطور باشد. در دعای دوم، دعای 42 و ختم قرآن، مخصوصاً در فرازهای آخر، و در دعای 47 که دعای عرفهی امام سجاد(ع) است، به اوصاف پیامبر(ص) بسیار اشاره شده است.
*بیان زندگی مختصر پیامبر(ص) در دعای دوم صحیفه سجادیه
بنابراین ولیّ خدا میخواهد به ما توجه دهد که این ارتباط با پیامبر(ص) نباید قطع شود. در زمان امام سجاد(ع) به خاطر جوّ خفقان، این ارتباط قطع شده بود. یزید میخواست اسم پیامبر(ص) نباشد، میگفت: «لعبت الهاشم بالمُلک» بنیهاشم با مُلک و حکومت بازی کردند، «لا وحی النَزَل و لا خبرٌ جاء» و هیچ وحی و نبوت نبوده است. اما وقتی مؤذن در آن مجلس اذان میگوید، امام سجاد(ع) میفرمایند: این نام، نام جدّ کیست؟ شما میخواستید این نام نباشد، وقتی این نام هست، ما پیروز شدیم. امام سجاد(ع) میخواهند این نام و رسم را در میان مسلمانان زنده کنند. لذا توجه شما باید به بالاترین نعمت الهی باشد که وجود نازنین خاتم انبیاء محمد مصطفی(ص) است و امام سجاد(ع) این ارتباط قطع شده با اهل بیت(ع) را دوباره با دعای دوم زنده میکند.
در دعای دوم صحیفه سجادیه یک دوره زندگی مختصر پیامبر(ص) بیان شده است. اگر کسی میخواهد یک دوره با زندگی پیامبر(ص) آشنا شود، همین دعای دوم برای او کافی است. امام سجاد(ع)، ابتدای شروع به دعوت، هجرت، جنگهای پیامبر(ص) و سختیهایی که در راه دعوت به اسلام کشیدند را به صورت مختصر و مفید و با یک بیان جذاب و شیوا بیان میکند. همچنین ویژگیها و اوصاف پیامبر(ص) در این دعا بیان شده است.
دعای دوم صحیفه سجادیه با اشاره به نعمت وجود پیامبر(ص) شروع میشود. به وجود نورانی پیامبر(ص) اشاره میکند که ایشان محمد (ص) نام گرفته است. محمد(ص) یعنی چه؟ «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی مَنَّ عَلیْنَا بِمُحَمَّدٍ نَبِیِّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ». یک روایتی پیامبر(ص) فرمود: «سَمَّانِیَ اللَّهُ مِنْ فَوْقِ عَرْشِهِ»؛ خدا از بالای عرش این نام را برای من انتخاب کرده «وَ شَقَّ لِی اسْماً مِنْ أَسْمَائِهِ» و اسم من را از اسماء خود مشتق کرده است، «فَسَمَّانِی مُحَمَّداً وَ هُوَ مَحْمُودٌ» من محمد(ص) هستم و خدا محمود است. در مورد معنای محمد گفتهاند که به معنای ستوده است. چرا به پیامبر، محمد (ص) گفته میشود؟ چون هیچکس قبل از پیامبر(ص) به این نام نامیده نشده است. چرا؟ «لکثرة خصاله المحمودة»، به خاطر اینکه صفات نیک و برجستهی ایشان بسیار بود. اسم شریف از اسماء الله مشتق شده و هیچکس قبل از ایشان به این نام نامگذاری نشده است. ایشان به خاطر صفات برجسته و ویژه، به این نام برگزیده شدهاند.
*ثمرهی اصلی خلقت، وجود بینظیر پیامبر(ص) است
لذا ما خدا را شکر میکنیم که از این امت مرحومه هستیم، از امت پیامبر(ص) هستیم که فرمودند: «خیر القرون قرن الذی أنا فیه»، بهترین دورهها دورهای است که منِ پیامبر(ص) هستم. یعنی تمام انبیاء و خلقت عالم آمده است، مثل باغبانی که درخت میکارد و باغ را به امید آن ثمره آماده میکند. لذا گل سرسبد عالم خلقت، و ثمرهی اصلی خلقت، وجود بینظیر پیامبر(ص) است که تجلی اعظم خدا است. لذا فاطمهی زهرا(س) بعد از پیامبر(ص) بسیار گریه میکردند. پرسیدند: چرا اینقدر گریه میکنید؟ فرمودند: «فُقِدَ النبی»، پیامبر(ص) از میان ما رفته است؛ آن تجلی اعظم که با مرگ ایشان، وحی قطع شد. امام سجاد(ع)
مردم را توجه میدهد که بدانید پیامبر(ص) نزد خداوند متعال چه مقامی دارد. ایشان فوق همهی انبیاء و انسانها است. با چنین مقامی، لازم است که در توجهمان به خدا، متوجه این آقا شویم. ایشان وسیلهی ما، رابطهی ما و نزدیک کنندهی ما به خداوند متعال است. به همین دلیل امام سجاد(ع) این رسم را گذاشت و صلواتها را هم صلواتهای کامل بیان کردند. خداوند در قرآن میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ، یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً» (الأحزاب : 56). صلواتها ناقص بود اما پیامبر(ص) فرمود: صلوات ناقص بر من نفرستید، صلوات باید کامل باشد. پرسیدند: یا رسول الله، کاملش چیست؟ فرمود: با ذکر آل من است. امام سجاد(ع) این را در صحیفهی مبارکه انجام داد.
یکی از کمالات و بزرگیهای پروردگار عالم این است که خلقهای متفاوت داشته است و کوهها، زمین، آسمان، دریاها، عجایب خلقت را آفریده ولی بالاترین نعمتی که شایستهی ذکر است و خدا بر بندگانش منت میگذارد و در قرآن هم فرمود: «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ» (آلعمران: 164)، بالاترین کاری که خدا در خلقت انجام داده است، ظریفترین خلقت، محکمکاری خلقت، آنچه که قوام تمام خلقت به او بوده و شاهکار خلقت است، خلق کردن خاتم انبیاء محمد مصطفی(ص) است که امام سجاد(ع) میفرماید این منت بر ما بالاترین است؛ آن کسی که خُلق عظیم داشت: «إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ» (القلم : 4)، آن آقا را برای ما مبعوث کرده است. در دعاها میگوییم: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِالتَّجَلِّی الْأَعْظَمِ»، پیامبر(ص) بالاترین ظرفیت وجودی و بالاترین سعهی وجودی را دارد. به همین دلیل قرآن را به دل این آقا نازل میکند. این دین که قرآن او خاتم همهی امتها و همهی انبیاء و کتب است، بر دل این آقا که اوسع قلوب است، وسیعترین دلها و تجلی اعظم است، نازل میکند. لذا میفرماید: «وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی مَنَّ عَلیْنَا بِمُحَمَّدٍ نَبِیِّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ»، این آقا کیست؟ تمام کمالات در وجود این آقا جمع است. به گونهای که امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِیدِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ و سلم». این آقا «کان أشدّ الناس لطفا بالناس»، از این رو، دل پیامبر(ص) برای ابوجهل هم میسوخت. میبینید که در قرآن، خداوند متعال میفرماید: یا رسول الله، چه خبر است که اینقدر دلسوزی میکنی؟ چون او تجلی رحمت است. حضرت امام(ره) تعبیری دارد که میفرمود: پیامبر(ص) با نظر لطف به تمام عالم نگاه میکرد، نظر پیامبر(ص) نظر لطف به تمام عالم بود، لذا این وجود قابل قیاس نیست و هیچ نعمتی با وجود نورانی پیامبر مکرم اسلام(ص) قابل قیاس نیست.
* پیامبر(ص) بر همهی عالم با نظر لطف نگاه میکرد
حالا وظیفهی ما چیست؟ اینکه این وجود را بشناسیم، این را از ما خواستهاند. حال، شناختن به این نیست که اسم ایشان چه بود؟ پدر ایشان چه کسی بود؟ بلکه باید بدانیم که ما را به چه چیزی دعوت میکند و جایگاه این پیامبر(ص) در خلقت چیست؟ او کیست که همهی انبیاء(ع) با اقرار به نبوت او توانستند به نبوت برسند؟ چطور باید به دنبال این آقا برویم؟ بالأخره این آقا آمده تا دنیا و آخرت ما را آباد کند، و هر کسی به اندازهی سرمایهاش در بازار خرج میکند. این آقا وقتی امت خاتم را دارد و آخرین پیامبر است، یعنی تمام هدایت بشر به او واگذار شده است، سرمایهدارترین فرد عالم امکان وجود نورانی خاتم انبیاء محمد مصطفی (ص) است.
امام سجاد(ع) در دعای دوم صحیفه ادامه میدهد: «اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ أَمِینِکَ عَلَی وَحْیِکَ»، پیامبر(ص) ایشان امین وحی است. بعضی از شرّاح صحیفه فرمودهاند که اینجا احتمالاً به عصمت پیامبر(ص) هم اشارهای دارد و در وحی هیچ خطایی رخ نمیدهد. وجود نازنین خاتم انبیاء(ص) وحی را برای هدایت مردم دریافت کرده و به ارمغان میآورد. پیامبر(ص) امین بر وحی خدا است و با وفات ایشان وحی قطع شد؛ «قد انقطع بموتک ما لا ینقطع بموت احدٍ من خلقک»، یعنی با وفات آقا رسول الله(ص) وحی قطع شد. در ادامه دعای دوم صحیفه سجادیه آمده است: «وَ نَجِیبِکَ مِنْ خَلْقِکَ»، نجیب یعنی بندهای که خیلی ویژه است، پیامبر(ص) بزرگ است و نجیب خداست. پیامبر(ص) «وَ صَفِیِّکَ مِنْ عِبَادِکَ» مصطفی و برگزیده است. «إِمَامِ الرَّحْمَةِ» پیشوای رحمت است و آمده تا رحمت را به همه برساند؛ کانون رحمت و مهر و محبت است. پیامبر(ص) بر همهی عالم با نظر لطف نگاه میکرد. در جنگ احد وقتی دندان پیامبر(ص) را شکستند، به پیشانی مبارک ایشان سنگ زدند، ملائکه آمدند و عرض کردند: یا رسول الله، نفرینشان کن. فرمود: نه، من نفرین نمیکنم. ایشان دعا کرد: «ربّ اهد قومی فإنّهم لا یعلمون»؛ خدایا، اینها را هدایتشان کن، چون نمیدانند. پیامبر(ص) فرمود: من برای نفرین اینها نیامدم؛ همین است که رحمةً للعالمین است.
*وجود پیامبر(ص) منشأ خیرات و برکات است
در دعای دوم صحیفه اشاره شده است که پیامبر(ص) به مکه علاقه داشتند چون مولد ایشان مکه بود، وی را به زور از وطنش کوچ و هجرت دادند لذا مجبور شد از مکه خارج شوند. وقتی مسلمانان برای فتح مکه وارد این شهر شدند، یکی از فرماندهان لشکر به اهل مکه گفت امروز روز انتقام است « الیوم یوم الملحمة»، اما پیامبر(ص) به امیرالمؤمنین(ع) فرمودند که شعار را عوض کنید، «الیوم یوم المرحمه»، امروز روز بخشش است. حتی ابوسفیانها هم مورد رحمت پیامبر مکرم اسلام(ص) قرار گرفت. پیامبر(ص) دلسوزی خاصی همه را به سمت خداوند متعال میآورد و حتی برای ابوجهلها هم ناراحت میشد. «لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلاَّ یَکُونُوا مُؤْمِنینَ» (الشعراء :3)؛ یا رسول الله، چرا اینقدر به خودت حرص و عذاب میدهی؟ ما میگوییم که حرص صفت مذمومی است، اما در قرآن کریم یک جا ممدوح واقع شده است، آنجایی که «حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ» (التوبة : 128)، پیامبر(ص) حریص است تا همهی مردم را به سمت خدا هدایت کند و آنها را به رحمت الهی سوق دهد. لذا با هر کسی که صحبت میکرد، رحمت خدا را به سمت او سوق میداد. پیامبر(ص) «إِمَامِ الرَّحْمَةِ، وَ قَائِدِ الْخَیْرِ، وَ مِفْتَاحِ الْبَرَکَةِ» و وجود ایشان منشأ خیرات و برکات است. رهبر به سوی همهی خیرات، وجود نازنین و نورانی پیامبر اکرم(ص) بوده است.
در ادامه حجتالاسلام والمسلمین «محمدصادق کفیل» اظهار داشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
دعای دوم صحیفه سجادیه تماماً در مورد پیامبر(ص) است و یک پیامبرشناسی جامع است. اگر بخواهیم پیامبر(ص) را خوب بشناسیم، باید با این دعا انس بگیریم. اثر انس گرفتن هم این است که «لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» (الأحزاب : 21)، یعنی ما اگر امت پیامبر(ص) هستیم، از زبان امام در قالب دعا پیامبر(ص) را میشناسیم و باید بفهمیم که چکار باید انجام دهیم. دعای دوم صحیفه سجادیه، تعلیم راه است. ما اگر مسلمان هستیم و اگر میگوییم که رهروی پیامبر(ص) هستیم، پیامبر(ص) مسیر راه را برای ما مشخص کردهاند. چطور مشخص کردهاند؟ «کَمَا نَصَبَ لِأَمْرِکَ نَفْسَهُ»، همان ابتدای دعا، تفسیر بعثت نبی خاتم(ص) است. اگر ما صحیفه سجادیه را نفهمیم، قرآن را نمیفهمیم و صحیفه، مبیّن و مفسر قرآن است. ما اگر بعثت نبی خاتم(ص) را داریم و اگر خداوند در قرآن میگوید: «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ»، امام سجاد(ع) دعای دوم را با «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی مَنَّ عَلیْنَا» شروع میکند. ایشان دقیقاً به ما میگوید که اگر پیامبر(ص) مبعوث شدند و خدا لطف عظیمی به ما کرد، باید تشکر کنیم و حمد خدا را بگوییم. خدا لطف کرده است و امام سجاد(ع) میفرمایند که در مقابل این لطف باید قدم برداریم.
*تمام دغدغه پیامبر(ص) احیاء امر خدا بود
امام سجاد میگویند: «کَمَا نَصَبَ لِأَمْرِکَ نَفْسَهُ» پیامبر(ص) خودش را به زحمت انداخت. ما چرا خودمان را به زحمت میاندازیم؟ یک لحظه تصور کنیم، ما از صبح تا غروب برای چه خودمان را به زحمت میاندازیم؟ برای چه کاری در زندگی خودمان را به حَرج میاندازیم؟ امام سجاد(ع) میفرمایند که پیامبر(ص) خود را برای امر خدا به زحمت میانداخت و تمام دغدغهاش احیاء امر خدا بود. نماز مردم چطوری است؟ بندگی مردم چطوری است؟ چقدر جامعه توحیدی است؟ چقدر جامعه پیوند با خدا دارد؟
ما گاهی اوقات حرص میخوریم و میگوییم: عجب، فلان اتفاق افتاد، فلان مشکل و یا فلان گرفتاری رخ داد، امام سجاد(ع) میگویند: «وَ عَرَّضَ فِیکَ لِلْمَکْرُوهِ بَدَنَهُ»، پیامبر(ص) خود را به زحمت و سختی میانداخت. من یک بار میگویم وضع حجاب خوب نیست، وضع نماز خوب نیست و مردم به حلال و حرام خوب دقت نمیکنند، اما یک بار هم خودم را به زحمت میاندازم. پیامبر(ص) برای هدایت زحمت کشید و برای انس جامعه با خدا بدنش به حرج افتاد.
پیامبر(ص) همزمان سه گام را به خوبی برداشتند: خوب پایهریزی کردند، خوب حراست و حفظ کردند و گام سوم ایشان توسعه بود. یعنی شالوده را بنا کردند، شالوده را حفظ کردند، دین اسلام را توسعه دادند و برای توسعه گامهای جدی برداشتند. پیامبر(ص) وقتی وارد مدینه شدند با امتی برخورد کردند که در 5 محور بود، یعنی جمعیت مدینه 5 قسم میشد. اگر بخواهیم جامعهی مدینه را ببینیم، یکسری از جامعهی مدینه همراه بودند، یکسری یهود بودند؛ همراهان یک دسته بودند، یهود یک دسته بودند، منافقین یک دسته بودند، مشرکانی هم بودند که لطمه میزدند و دشمنی میکردند؛ تازه عرب بادیهنشین هم بود. یعنی پیامبر(ص) با عرب بادیهنشین مواجه بود که عرب خشنی بود. ایشان با مشرکین مواجه بود و وقتی پیامبر(ص) وارد مدینه شدند، مشرکین پیامبر را تحریم کردند. در تاریخ آمده است که مردم مدینه بعد از ورود پیامبر(ص) به مدینه گاهی تا چند روز غذا نداشتند. چون مشرکین تمام شهرها را تحریم کرده بودند که به مدینه آذوقه نرسانند. بعضیها کم آوردند، بعضیها اعتراض میکردند و میگفتند که این آقا از مکه به مدینه آمده، ما را بدبخت کرده و زندگیمان را به حَرج انداخته است. مشرکین به مسلمانان صدمه میزدند. از طرف دیگر، منافقین لابهلای مسلمانان بودند. مسلمانان از احد برمیگشتند، منافقان میگفتند: نگفتیم به جنگ نروید! رفتید و بیخودی بدبختی کشیدید. منافقان همه جوره ضربه میزدند و در جنگ حنین به نحو دیگری وارد شدند. بنیقریظه و بنیقینقاع و بنیالنضیر سه طایفهی یهود در مدینه بودند که پیامبر(ص) با اینها بسیار مدارا کردند. آن دو طایفه پیمان شکستند و پیامبر(ص) آنها را از مدینه بیرون کردند. به تعبیری بیرون هم بودند و فاصله داشتند، و فاصلهشان بیشتر شد. با بنیقریظه کنار آمدند و آنها هم در جنگ خیبر لطمه زدند.
*رسول خدا(ص) همهی سختیها را به جان میخرید
رسول خدا(ص) دائماً «عَرَّضَ فِیکَ لِلْمَکْرُوهِ بَدَنَهُ»، همهی سختیها را به جان خریده است. جنگ خندق در زمان سرما بود؛ مشرکین میخواستند حمله کنند، هوا سرد است، پیامبر(ص) دیدند راهی که میتوانند با اینها مقابله کنند این است که خندق حفر کنند. عرض محدودهای که مسلمانان میخواستند حفر کنند حدود 40 متر بود. این کار برای مسلمانان سخت هم بود. من شک دارم که ماه رمضان هم بود یا نه. در تاریخ نوشتهاند، مسلمانان همینطور که زمین را حفر میکردند گاهی دیگر توان کار کردن نداشتند، خشکسالی یک طرف، سرما یک طرف و فشار اقتصادی هم طرف دیگر بود. هر کس که حال حفر کردن نداشت، پیامبر(ص) میآمدند و کلنگ را میگرفتند و حفر میکردند. وقتی خود رسول خدا(ص) به میدان میآمد، عرق میریزد و کار میکند و زحمت میکشد، نتیجهی جنگ خندق، پیروزی میشود.
امام سجاد(ع) میفرمایند «وَ کَاشَفَ فِی الدُّعَاءِ إِلَیْکَ حَامَّتَهُ»، پیامبر(ص) به خاطر دعوت مردم به سوی خدا، نزدیکانش را کنار زد و با آنها مقابله کرد. «وَ حَارَبَ»، به خاطر رضایت خدا با خانوادهاش جنگید. مگر ابوجهل چه کسی بود؟ مگر ابولهب چه کسی بود؟ اینها قبل از آن با پیامبر(ص) بد نبودند، پیامبر «وَ حَارَبَ فِی رِضَاکَ أُسْرَتَهُ، وَ قَطَعَ فِی إِحْیَاءِ دِینِکَ رَحِمَهُ»؛ پیامبر(ص) با نزدیکانش قطع رَحِم کرد. میگفتند: یا رسول الله(ص)، او رَحِم شما است. پیامبر(ص) میفرمود: او با خدا مشکل دارد، او با خدا مقابله میکند و نمیگذارد دین خدا احیاء شود. به تعبیری «این بچهام است» نبود، «این عمویم است» نبود.
*حتی رزق ما به واسطهی پیامبر(ص) است
پیامبر(ص) جوان پولدار بودند. نوشتهاند، پیامبر(ص) قبل از پیامبری تاجر بودند. تاجری که درآمدی داشت و کار اقتصادی میکرد. رسول خدا(ص) درآمدش را چه میکرد؟ میگویند که درآمدش را بین فقرا تقسیم میکرد. یعنی ژن پیامبر(ص) از کودکی همین بوده که کار کند، تلاش کند، زحمت بکشد، درآمد کسب کند، اما همهی آن را بین فقرا تقسیم کند. این آدم، آدمی است که تمام وجودش خدا بوده است. بیخود نیست که خدا میفرماید: «سُبْحانَ الَّذی أَسْری بِعَبْدِهِ» (الإسراء : 1). در بیش از 40 آیهی قرآن، خدا، پیامبر(ص) را در کنار خودش آورده است. فقط «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ» (النساء : 59) نیست، «بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» (التوبة : 1) هم است. امام صادق(ع) غذا خوردند، بعد که غذا خوردن ایشان تمام شد گفتند: «هذا من فضل ربی و من رسوله». ابوحنیفه در کنار امام صادق(ع) نشسته بود، گفت: عجب، «أجعلتَ مع الله شریکا»؟! یابن رسول الله(ع)، با خدا شریک قرار دادی؟ امام صادق(ع) به ایشان فرمود: آیا قرآن نخواندی؟ مگر خدا در قرآن، نام پیامبر(ص) را در کنار نام خود نمیآورد؟ خداوند میفرماید: «سَیُؤْتِینَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ» (التوبة : 59)، یعنی خدا هر چه به ما میدهد از فضلش است و از فضل پیامبر(ص) است. ابوحنیفه جا خورد و گفت: عجب، من بارها قرآن خوانده بودم، گویی این آیه را ندیده بودم.
آیه این است: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَیُؤْتینَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ» (التوبة : 59). یعنی خداوند هر چه به ما میدهد از فضل خودش و پیامبر(ص) است؛ حتی رزق ما هم به واسطهی پیامبر(ص) است.
امام سجاد(ع) در ابتدای دعای دوم صحیفه میفرمایند: «امام الرحمه». «امام الرحمه» یعنی هر رحمتی به هر کسی در عالم میرسد، به خاطر وجود پیامبر(ص) است چون ایشان پیشوای رحمت است. امام سجاد(ع) در این دعا میگویند: اگر خدا در قرآن اینقدر مدح پیامبر(ص) را کرده است، چون پیامبر(ص) زحمت کشیده است. «وَ قَرَّبَ الْأَقْصَیْنَ عَلَی اسْتِجَابَتِهِمْ لَکَ» و دورترین را به علت پذیرفتن دین تو، به خود نزدیک فرمود. ما الان میخواهیم کسی را مؤذن قرار دهیم، میگوییم چه کسی آشناتر است؟ چه کسی خوشصداتر است؟ اشکالی هم ندارد، اما پیامبر(ص) بلال را مؤذن میکند، پیامبر(ص) سلمان را تحویل میگیرد. این مهم است.
انسان باید نگاهی به خودش کند، در جلسهای که وارد میشود چه کسی را تحویل میگیرد؟ جلوی پای چه کسی بلند میشود؟ برای چه کسی کمر خم میکند؟ ما میگوییم امت پیامبر(ص) هستیم، اما پیامبر(ص) چه کسی را تحویل میگرفت؟ پیامبر(ص)، بلال حبشی را تحویل میگرفت. پیامبر(ص) گاهی به حال عمار گریان بود، گاهی به حال سمیه گریان بود. گاهی مسلمانان را که میدید، زجر آنها پیامبر(ص) را اذیت میکرد. به پیامبر(ص) عرض میکردند: اینها برای تو چه کردند؟ چرا هوای اینها را داری؟ پیامبر(ص) میفرمودند: «عَلَی اسْتِجَابَتِهِمْ لَکَ» اینها خدا را استجابت کردند. وقتی عمار یا یاسر را میخواباندند و سنگ داغ حجاز را روی سینهاش میگذاشتند، او یک جمله میگفت: «أحد، أحد، أحد». همین که میگفت: خدا، پیامبر(ص) دور او میچرخید و میفرمود: او بندهی خدا است.
امام سجاد(ع) در ادامه میفرماید: «وَ وَالَی فِیکَ الْأَبْعَدِینَ»، پیامبر(ص) به خاطر خدا انس میگرفت و به خاطر خدا از برخی افراد دوری میکرد. یعنی عملاً تمام نزدیکی و دوری پیامبر(ص) به خاطر خدا بود. چند عبارت صحیفه را ببینیم «قَرَّبَ الْأَقْصَیْنَ... وَالَی فِیکَ الْأَبْعَدِینَ... عَادَی فِیکَ الْأَقْرَبِینَ»، یعنی همه چیز رسول خدا(ص)، خدا بود. ملاک انس، پیوند، نزدیک شدن و دور شدن ایشان، خدا بود.
امام ادامه میدهد: «و أَدْأَبَ نَفْسَهُ فِی تَبْلِیغِ رِسَالَتِکَ»، این همان جملهی «مَا أُوذِیَ نَبِیٌّ مِثْلَ مَا أُوذِیتُ» است. «أَدْأَبَ نَفْسَهُ»، چرا پیامبر(ص) خودش را به زحمت میانداخت؟ برای رساندن رسالت خدا. این رسول الله(ص) است، بیخود هم رسول الله(ص) نشده است. در روایات آمده است که وقتی پیامبر(ص) خاشع، خاضع و مطیع شد، درهای آسمانی به روی ایشان باز شد، به ملائکه اذن داده شد و فرود آمدند. خداوند میفرماید: این بندهی ما شد «سُبْحانَ الَّذی أَسْری بِعَبْدِهِ»، وقتی بنده شد، خدا او را به معراج برد، وقتی بنده شد «فَأَوْحی إِلی عَبْدِهِ ما أَوْحی» (النجم : 10).
* شاخصههای حکومت نبوی(ص)
من اینجا به 7 گام پیامبر(ص) اشاره میکنم که شاخصههای حکومت نبوی(ص) است. اگر امام سجاد(ع) اشاره میکنند که «و أَدْأَبَ نَفْسَهُ فِی تَبْلِیغِ رِسَالَتِکَ»، گامهای پیامبر(ص) چه بود؟ پیامبر(ص) چه کردند که ما الگوگیری کنیم و انجام دهیم: اول، ایمان و معنویت. یعنی توجه به اینکه ایمان مردم رشد پیدا کند، البته در کنار آن قسط و عدل است. یعنی پیامبر(ص) فقط نماز و روزه و قرآن نبود، عمل به قرآن هم بود؛ یعنی قسط و عدل. سوم علم و معرفت است. دغدغهی پیامبر(ص) این بود که جامعه دانش پیدا کند، رشد پیدا کند، و جاهلی زندگی نکند. چهارم صفا و اخوت است. دغدغهی چهارم پیامبر(ص) این بود که مردم با هم یکدل شوند و ایشان به عنوان حاکم مسلمین این دغدغه را داشتند. در این راستا کارهای زیبایی مثل عقد اخوت در عید غدیر را انجام دادند. تمام دغدغهی پیامبر(ص) این بود که مسلمانان یکدل و متحد شوند، جامعهی مسلمین رفیق و صمیمی باشند و با هم انس داشته باشند.
اگر پیامبر(ص) این گامها را برداشتهاند، هر کسی باید بگوید که من هم باید این کارها را انجام دهم؛ نسبت به ایمان، نسبت به قسط و عدل، نسبت به علم و معرفت، صفا و اخوت.
پنجم اصلاح اخلاقی و رفتاری، و صالح کردن مردم و اصلاح اخلاق جامعه است. اگر قرآن میگوید: «إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ»، پیامبر(ص) سعی کردند تا اخلاق جامعه هم رشد پیدا کند.
ششم اقتدار و عزت است. مسلمان باید عزیز باشند. در زمان پیامبر(ص)، امپراطوری روم و پادشاهی ایران دو ابَرقدرت بودند. روم قدرتمند بود، امپراطوری داشت، و خسروپرویز در نظام شاهنشاهی ایران پادشاهی میکرد، اما پیامبر(ص) در جزیرة العرب و در منطقهی عرب جاهلی، چنان با عزت و اقتدار وارد شد که در نهایت مسلمانان بر روم و ایران حاکم شدند. مسلمانان ایران را گشودند و بر روم حاکم شدند، پیامبر(ص) فضا را به گونهای چیده بودند که مسلمانان توانستند بر دو امپراطوری حاکم شوند. این توان بود که به مسلمانان اقتدار داد، و بهترین حاکمیت از بدو خلقت تا قیامت، حاکمیت پیامبر(ص) بود.
گام هفتم کار، حرکت و پیشرفت بود. پیامبر(ص) وسط روز به مسجد آمدند و دیدند که کسی نماز میخواند، پرسیدند: چه میکنی؟ عرض کرد: یا رسول الله(ص) نماز میخوانم. ایشان فرمودند: برو کار کن. گفت: یا رسول الله(ص)، «أنا عبد المتوکلا»؛ من بندهی متوکلی هستم. حضرت فرمودند: «إنّک لست متوکلا، إنّک عبدٌ متکلا»؛ بارت را بر گردن مردم انداختهای و متوکل نیستی. بنابراین پیامبر(ص) اجازه نمیدادند کسی بیکار باشد. کسی چند روز به مسجد نیامده بود، پیامبر(ص) از او سراغ گرفتند. گفتند: فلانی در خانه دائماً عبادت میکند. پیامبر(ص) فرمودند: چه کسی خرج او را میدهد؟ گفتند: فلانی کار میکند و کمکی به او میکند تا زندگیش بچرخد. پیامبر(ص) فرمودند که ثواب آن کسی که کار میکند بیشتر است. بنابراین پیامبر(ص) اجازه نمیدادند که یک مسلمان بیکار باشد.
حجتالاسلام والمسلمین «صادق صالحی»:
همانطور که عرض شد، بالاترین منتی که خدا گذاشته و بالاترین شاهکار خلقت، وجود نورانی آقا رسول الله(ص) است که داراترین فرد عالم است، چون برای یک رسالت عظیمی آمده است؛ همهی انبیاء(ع) آمدهاند و زمینه را فراهم کردهاند و ایشان آخرین پیام را آورده است. بالاترین آخرین پیام، پیامی است که پیامبر مکرم اسلام(ص) آورده است و امت پیامبر(ص) هم آخرین امت است.
در ادامهی دعا، امام سجاد(ع) به هجرت پیامبر(ص) اشاره دارند. انبیاء(ع) آمدهاند تا افراد را هجرت دهند. ما یک هجرت بیرونی و یک هجرت درونی داریم. پیامبر(ص) هم هجرت بیرونی و هم هجرت درونی داشتند و افراد را دو هجرت دادند؛ هم اینکه یک بار عدهای را به حبشه فرستادند تا دینشان حفظ شود، و هم اینکه خودشان به مدینه هجرت کردند، «وَ هَاجَرَ إِلَی بِلَادِ الْغُربَةِ» برای اینکه دین حفظ شود، پیامبر(ص) به بلاد غربت رفت. آقا رسول الله(ص)چنین یارانشان را هجرت دادند و خودشان هجرت کردند. یک هجرت هم هجرت درونی است که توبه کردن و برگشت به سمت خدا است. پس هجرت صغری و هجرت کبری داریم.
اوضاعی که استاد کفیل از جزیرة العرب اشاره کردند همین بود، افرادی که هیچ فرهنگ مدون زندگی مدنی جامعهای نداشتند، پیامبر مکرم اسلام(ص) آنها را به اعلی درجه رساند؛ کسانی که نه یک جامعهی منسجمی داشتند و نه یک غذای مناسبی داشتند. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: غذای شما غذای خشنی بود و پیامبر(ص) به عنوان «طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ» با نسخههای شفابخش میگشت و کسانی که درد داشتند، گوششان ناشنوا و دلهایشان سنگ شده بود، دخترانشان را زنده به گور میکردند و هیچ رحمت و شفقتی نداشتند، رحمت و شفقت و برکت را برای آنها میآورد. برکت خیر پایدار است که پیامبر(ص) برای آنها را به ارمغان آورد.
*سختیهای پیامبر(ص) برای اعتلای کلمهی توحید
پیامبر(ص) از مسقط رأس خود هجرت کردند، هم خروج و هم ورود ایشان به مکه بیخبر بود. شبی که ایشان از مکه هجرت کردند کسی خبردار نشد و وقتی هم که میخواستند مکه را فتح کنند به اصحاب نگفتند، چون ممکن بود جواسیس مشرکین و کفار قریش مطلع شوند و خونریزی برپا میشد. وقتی آقا رسول الله(ص) وارد مکه شدند، مشرکین فهمیدند که مکه فتح شده است و چارهای جز تسلیم شدن در مقابل مسلمانان ندیدند. لذا پیامبر(ص) برای اعتلای کلمهی توحید، در مقابل اهل کفر بسیار سختی کشیدند. امام سجاد(ع) در دعای دوم به جنگهای پیامبر(ص) اشاره دارد که ایشان برای اعتلای کلمهی توحید همهی سختیها را به جان خریدند.
پیامبر(ص) دو سفر به طائف داشتند که من یک مورد را که اولین سفر ایشان است، بیان میکنم. راوی میگوید که دیدم پیامبر(ص) از طائف برمیگردند و کأنه چکمهی قرمز به پا دارند. تعجب کردم که چرا ایشان چکمهی قرمز پوشیدهاند! وقتی نزدیکتر آمدند دیدم که از سر زانوی مبارک تا پاشنهی مبارک، خونین است. مشرکان، مردم جاهل طائف، بچهها و دیوانهها را اجیر کرده بودند تا به پیامبر(ص) سنگ بزنند اما پیامبر(ص) دست از دعوت مشرکان برنداشت و با سختی و مشکلات زیاد، با هجرتها و جنگها استقامت کرد و در این باره امام سجاد(ع) میفرماید: «اللَّهُمَّ فَارْفَعْهُ بِمَا کَدَحَ فِیکَ إِلَی الدَّرَجَةِ الْعُلْیَا مِنْ جَنَّتِکَ»؛ خدایا، به خاطر مشقت و زحمتی که آقا رسول الله(ص) کشید، او را به بالاترین مقامها برسان. ما هم از خدا همین را میخواهیم. میگوییم جای پیامبر(ص) که بالا و اعلی علیین است، «فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ» (القمر : 55) است، ما را هم به ایشان ملحق کن.
*اوصاف پیامبر(ص) در دعای 42 صحیفه سجادیه
در دعای 42 به یکسری از اوصاف پیامبر(ص) اشاره شده است، من تیّمناً به بخشی از آنها اشاره میکنم. این دعا به وقت ختم قرآن بیان شده است: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ»؛ بر این آقا درود بفرست «کَمَا»؛ کما اینکه ایشان چه کرده؟ «بَلَّغَ رِسَالَتَکَ»؛ مبلّغ رسالت تو بود «وَ صَدَعَ بِأَمْرِکَ» فرمانت را آشکار کرد «وَ نَصَحَ لِعِبَادِکَ» دلسوز بندگانت بود «اللَّهُمَّ اجْعَلْ نَبِیَّنَا صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلَی آلِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَقْرَبَ الْنَّبِیِّینَ مِنْکَ مَجْلِساً»، در اینجا وجود مبارک امام سجاد(ع)، دعاهایی برای پیامبر(ص) میکند. استاد کفیل فرمودند: حال که ما اینها را شناختیم چه کنیم؟ بعد از شنناخت، بحث تبعیت است. امام سجاد(ع) فرمود: «وَ أَحْیِنَا عَلَی سُنَّتِهِ»؛ خدایا ما را بر سنت او زنده بدار، «تَوَفَّنَا عَلَی مِلَّتِهِ» بر ملت او از دنیا برویم، «وَ خُذْ بِنَا مِنْهَاجَهُ» ما را در راهش قرار بده، «وَ اسْلُکْ بِنَا سَبِیلَهُ» ما را در راه و در مسلک پیامبر(ص) قرار بده، «وَ اجْعَلْنَا مِنْ أَهْلِ طَاعَتِهِ، وَ احْشُرْنَا فِی زُمْرَتِهِ» ما را در زمرهی آل رسول و پیامبر(ص) قرار بده، همان کسانی که وجودشان نعمت بزرگ است، «وَ أَوْرِدْنَا حَوْضَهُ، وَ اسْقِنَا بِکَأْسِهِ» حوض کوثر که هر کسی میخواهد وارد بهشت شود از آن حوض سیراب میشود، ما را از آن حوض سیراب کن؛ با آن کأس مخصوص پیامبر(ص) که در دستان امیرالمؤمنین(ع) است.
امام سجاد(ع) که میخواهد توسل کند، ما را به مقام رفیع محمدی(ص) و ولایت علوی(ع) توجه میدهد و در آخرین فراز این دعا میفرماید: خدایا، به پیامبر ما جزا بده، به خاطر چه؟ به دلیل اینکه، پیامبر(ص) در این راه هیچ کوتاهی نکرد «بِمَا بَلَّغَ مِنْ رِسَالاتِکَ، وَ أَدَّی مِنْ آیَاتِکَ».
در حدیثی از امام مجتبی(ع) آمده است که خداوند متعال، قلب پیامبر(ص) را اوسع قلوب دید لذا قرآنش را بر این قلب مقدس نازل کرده است. در ادامه این دعا آمده است: «وَ نَصَحَ لِعِبَادِکَ، وَ جَاهَدَ فِی سَبِیلِکَ»، پیامبر(ص) دلسوز بندگان تو بود و در این راه مجاهده کرد. امام سجاد(ع) در ادامه از خدا میخواهد که خدایا، بهترین جزا را به آقا رسول الله(ص) ـ که ما را دعوت میکند ـ بده. پیامبر(ص) «طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ» و با نسخههای شفابخش میگردد و دلهای آماده و جانهای مُرده را به حیات طیبه دعوت میکند و نجاتشان میدهد.
خداوند متعال به همهی ما توفیق انس با معارف و ادعیهی اهل بیت(ع) عنایت کند. اگر امام سجاد(ع) اینها را نگفته بود، ما بلد نبودیم و ولیّ خدا اینها را به ما یاد داد که وقتی میخواهید با خدا صحبت کنید اینطور صحبت کنید و این معارف را در قالب دعا و به لسان دعا بیان کنید. شاید خیلی جاها مضامین معارفی دعاهای صحیفه سجادیه از روایات بالاتر باشد، چون در روایت، امام به قدر فهم راوی صحبت میکند ولی دعا به تعبیر حضرت امام خلوتگه انس است. تعبیر امام راحل این بود که دعا، قرآن صاعد است. قرآنی به زمین نازل شده و دعا قرآن صاعد است که وجود مبارک ولیّ خدا امام سجاد(ع)، این معارف را در قرآن صاعد برای ما تبیین کردهاند.
انشاءالله خداوند همهی ما را جزء امت مرحومهی خاتم انبیاء قرار بدهد.
حجتالاسلام والمسلمین «محمدصادق کفیل»:
دعا، حذف میم و نون است. یعنی ما اگر بخواهیم نبوی(ص) زندگی کنیم و نبوی(ص) حرکت کنیم، باید «من» از زندگیمان حذف شود. دعای دوم صحیفه این را تبیین میکند. در عالم به هیچکسی چیزی را مفت نمیدهند و باید زحمت کشید؛ حتی پیامبر(ص) هم اینچنین هستند. یعنی رسول خاتم(ص) هم زحمت کشید تا جایگاه پیدا کرد. عالم هستی عالم زحمت و حرکت و تلاش است و بعضی زحمتها مثل هجرت هم اثرگذارتر است. پیامبر(ص) از کنار خانهی خدا جدا شدند؛ از مکهای که عظمت مکه به وجود پیامبر(ص) است. قرآن میفرماید: «وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالًا» (الحج : 27)، ما حج را قرار دادیم تا مردم به سمت تو بیایند. قرآن میفرماید: «لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ. وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ» (البلد : 1-2)؛ خدا به مکه قسم میخورد، نه به خاطر خانهی خدا، به خاطر چه؟ به خاطر اینکه توِ پیامبر(ص) در این شهر مستقر هستی. یعنی عظمت مکه به خاطر وجود پیامبر(ص) است.
*پیامبر(ص) به دنبال عزّت دادن به دین خدا بود
از طرف دیگر مکه مسقط الرأس و زادگاه پیامبر(ص) است. پیامبر(ص) مکه را دوست دارد، در آنجا به دنیا آمده، اجداد ایشان تا 21 جدّ در مکه بودند، پیامبر(ص) این شهر را دوست دارد و عاشق این شهر است. پیامبر(ص)، به کجا میروی؟ مدینه. امام سجاد(ع) در دعای دوم اشاره میکنند که «اسْتِنْصَاراً». پیامبر(ص) از مکه هجرت کرد، «إِرَادَةً مِنْهُ لِإِعْزَازِ دِینِکَ» فقط اراده کرد تا دین خدا عزت پیدا کند. چطور؟ امام سجاد(ع) جواب میدهند: «وَ اسْتِنْصَاراً عَلَی أَهْلِ الْکُفْرِ بِکَ» چون در مدینه میتوانست یار جمع کند. یعنی پیامبر(ص) بررسی جغرافیایی کرد، رصد اجتماعی کرد و دید جایی که میتواند یار جمع کند، مدینه است. پیامبر(ص)، آدم میخواهی که چه کنی؟ میخواهم به دین خدا عزت دهم. میخواهم دین رشد پیدا کند، باید از مکه بروم؟ میروم. باید به مدینه بروم؟ میروم. شاید طلبهای بگوید: من دوست دارم هر روز به حرم حضرت معصومه(س) بروم و زیارت کنم. پیامبر(ص) این را نگفت. پیامبری که همیشه عبادت میکند «قُمِ اللَّیْلَ إِلاَّ قَلیلاً» (المزمّل : 2)، پیامبری که هر شب مسبّحات را میخواند، پیامبری که تمام عمرش در عبادت است و بیش از همه در رکوع و سجود است، میگوید که باید به مدینه بروم. به یثرب میروی که چه کنی؟ میروم تا آدم جمع کنم، میروم تا انسانسازی کنم، میروم تا جریانسازی کنم، میروم تا جریان دین را توسعه دهم. این پیامبر(ص) است. خدا میگوید: آمدی؟ پس من هم تو را دارم. «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ» (محمد: 7)، من هم کمکت میکنم. عالمی میگوید که من در قم خارج میگویم و حد من مرجعیت است. میگویند: کجا میروی؟ میگوید: به فلان روستا میروم. میگویند: چرا به فلان روستا میروی؟ میگوید: برای اینکه دین زنده بماند. میگویند: شما در اینجا صاحب رساله هستی و جایگاه داری. میگوید: دغدغهام این است که دین بماند. خدا میگوید: تو برو و قدم بردار، من برای تو جبران میکنم.
*هجرت پیامبر(ص) به نتیجه رسید و اثرگذار بود
ما در صحابهی پیامبر(ص) کسی مثل جعفر بن ابیطالب داریم. جعفر بن ابیطالب گل سرسبد صحابه است، جدا از پیوند نسبی که با پیامبر(ص) دارد، شخصیت است. پیامبر(ص)، جعفر را به حبشه فرستادند، پیامبر(ص) در مکه بودند که جعفر به حبشه رفتند و چند سال از هجرت گذشته بود که برگشت. او 8-9 سال در حبشه ماند. جعفر بن ابیطالب زادهی خانواده پیامبر(ص) است و با این خانواده پیوند دارد، چه شد که جعفر طیار به این عظمت رسید؟ چون در آن زمان از خانواده و همه جدا شد و نزدیک به 10 سال در آفریقا و حبشه زندگی کرد. خدا میگوید: رفتی؟ هجرت کردی؟ زحمت کشیدی؟ پس بهترین نماز، هدیهی پیامبر(ص) به جعفر طیار میشود، نمازی که همهی امامان میخواندند. در اینجا امام سجاد(ع) کد میدهند. میگویند که دغدغهی پیامبر(ص) این بود، هجرت کرد و هجرت ایشان به نتیجه رسید و اثرگذار بود. باید از پیامبر(ص) یاد بگیریم. ابتدا به خودم میگویم. برای دین دغدغه پیدا کنیم، از صبح از خواب بیدار میشویم، نگوییم خودم، شأن من، موقعیت من، آیندهی من! چه سودی برای من دارد؟ چه چیزی به دست میآورم؟ چقدر دورم میچرخند؟ نه، پیامبر(ص) هم که به مدینه آمدند، فقط سلام و صلوات نبود، عقبهی أولی بسته شده بود، عقبهی ثانیه بسته شده بود و هجرت مقدمات و مشکلات خودش را داشت. پیامبر(ص) همه را تحمل کردند، خدا هم جبران کرد.
...............................................
پایان پیام/ 167
نظر شما